ParsQuran
سوره ۲: البقرة - جزء ۳ - ترجمه خرمشاهی

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۵۴﴾
اى مؤمنان، پيش از آنكه روزى فرارسد كه در آن نه خريد و فروشى هست و نه دوستى و شفاعتى، از آنچه روزيتان كرده‏ايم، انفاق كنيد و [بدانيد كه‏] كافران همان ستمگرانند (۲۵۴)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿۲۵۵﴾
خداوند كسى است كه جز او خدايى نيست، زنده پاينده است، نه غنودن او را فراگيرد نه خواب، آنچه در آسمانها و در زمين است از اوست، كيست كه در نزد او، جز به اذن او، به شفاعت برخيزد، گذشته و آينده ايشان را مى‏داند، و به چيزى از علم او احاطه و آگاهى نيابند مگر آنچه خود بخواهد، كرسى [علم و قدرت‏] او آسمانها و زمين را فراگرفته است، و نگاهداشت آنها بر او دشوار نيست، و او بزرگوار و بزرگ است‏ (۲۵۵)
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۵۶﴾
در كار دين اكراه روا نيست، چرا كه راه از بيراهه به روشنى آشكار شده است، پس هركس كه به طاغوت كفر ورزد، و به خداوند ايمان آورد، به راستى كه به دستاويز استوارى دست زده است كه گسستى ندارد و خداوند شنواى داناست‏ (۲۵۶)
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾
خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى‏برد، و كافران سرورشان طاغوت است كه ايشان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مى‏برد، اينان دوزخى‏اند و در آن جاودانه مى‏مانند (۲۵۷)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۲۵۸﴾
آيا [داستان‏] كسى را كه از [سرمستى‏] آنكه خداوند به او ملك و مكنت بخشيده بود، با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مى‏كرد ندانسته‏اى؟ چون ابراهيم گفت پروردگار من كسى است كه زندگى مى‏بخشد و مى‏ميراند، او [نمرود] گفت من [نيز] زندگى مى‏بخشم و مى‏ميرانم، ابراهيم گفت خداوند خورشيد را از مشرق برمى‏آورد، تو از مغربش برآور آن كفر پيشه سرگشته [و خاموش‏] ماند، و خداوند مردم ستمكار را هدايت نمى‏كند (۲۵۸)
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۵۹﴾
يا [داستان‏] كسى را كه بر شهرى گذشت كه سقفها و ديوارهايش فرو ريخته بود، [در دل‏] گفت چگونه خداوند [اهل‏] اين [شهر] را پس از مرگشان زنده مى‏كند؟ آنگاه خداوند او را [به مدت‏] صد سال ميراند، سپس زنده كرد، [و به او] گفت چه مدت [در اين حال‏] مانده‏اى؟ گفت يك روز يا بخشى از يك روز [در اين حال‏] مانده‏ام فرمود چنين نيست، صد سال [در چنين حالى‏] مانده‏اى، به خوردنى و نوشيدنى‏ات بنگر كه با گذشت زمان ديگرگون نشده است، و به درازگوشت بنگر، و [بدين‏سان‏] تو را مايه عبرت مردم خواهيم ساخت، و به استخوانها بنگر كه چگونه فراهمشان مى‏نهيم، سپس بر آنها [پرده‏] گوشت مى‏پوشانيم، و هنگامى كه [حقيقت امر] بر او آشكار شد، گفت مى‏دانم كه خداوند بر هر كارى تواناست‏ (۲۵۹)
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۶۰﴾
و آنگاه كه ابراهيم گفت پروردگارا به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مى‏كنى، فرمود مگر ايمان ندارى؟ گفت چرا، ولى براى آنكه دلم آرام گيرد، فرمود چهار پرنده بگير [و بكش‏] و پاره پاره كن [و همه را در هم بياميز]، سپس بر سر هر كوهى پاره‏اى از آنها را بگذار، آنگاه آنان را [به خود] بخوان [خواهى ديد] كه شتابان به سوى تو مى‏آيند و بدان كه خداوند پيروزمند فرزانه است‏ (۲۶۰)
مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۶۱﴾
داستان كسانى كه اموالشان را در راه خدا مى‏بخشند همچون دانه‏اى است كه هفت خوشه مى‏روياند و در هر خوشه‏اى يكصد دانه، و خداوند براى هركس كه بخواهد [پاداش را] چند برابر مى‏كند و خداوند گشايشگر داناست‏ (۲۶۱)
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۲۶۲﴾
كسانى كه اموالشان را در راه خدا مى‏بخشند و به دنبال بخشش خود منت و آزارى در ميان نمى‏آورند، پاداششان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‏شوند (۲۶۲)
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ ﴿۲۶۳﴾
زبان خوش و پرده‏پوشى بهتر است از صدقه‏اى كه آزارى در پى داشته باشد، و خداوند بى‏نياز بردبار است‏ (۲۶۳)